شعر رنج دیرینه از هوشنگ ابتهاج با صدای خود شاعر

Sdílet
Vložit
  • čas přidán 6. 09. 2024
  • حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست
    آه ازین درد که جز مرگ منش درمان نیست
    این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
    که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
    آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر
    انتظار مددی از کرم باران نیست
    به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
    آن خطا را به حقیقت کم ازین تاوان نیست
    این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست
    گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست
    رنج دیرینه ی انسان به مداوا نرسید
    علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست
    صبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع
    لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست
    تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
    هر تنک حوصله را طاقت این توفان نیست
    سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
    ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست

Komentáře • 16

  • @noragevorgian
    @noragevorgian Před 3 lety +2

    هر چند صدای بلند موسیقی آزار دهنده است ولی شعر چنان زیباست که ارزش دهها بار شنیدن را دارد.

  • @amastor9725
    @amastor9725 Před rokem

    حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت آری باتفاق جهان میتوان گرفت افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع شکر خدا که سّر دلش در زبان گرفت حافظ،شبتون آروم💚🙏

  • @atadbir2008
    @atadbir2008 Před 3 lety +2

    با درود
    صدای بلند موسیقی با همه خوبی ان مزاحم بهتر شنیدن اشعار این استاد بود ،تندرست باشید

  • @blackpersiandeva
    @blackpersiandeva Před 3 lety

    بفرمائید دم نوش آویشن دارما!.. 😀

  • @rahmatabed7829
    @rahmatabed7829 Před 5 lety +1

    بارها بگفتمت ز ،مستان مگریز
    جان در کفشان سپار و رو مستان مگریز
    از من بشنو گریز پا سر نبرد
    گر جان خواهی ز حلقه جان مگریز🌹🌹🌹

  • @nimagol
    @nimagol Před 3 lety +1

    سایه ات بر موسیقی و شعر مستدام باد 🌱

  • @sha1811
    @sha1811 Před 4 lety

    استاد واقعا اشعارتون ی حس عجیب درونی با آدم برقرار میکنه واقعا اشعار پر محتوا و عالی سروده شده آدم احساساتی میشه ممنونم

  • @Millie.168
    @Millie.168 Před 11 lety +14

    حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست
    آه ازین درد که جز مرگ منش درمان نیست
    این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
    که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
    آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر
    انتظار مددی از کرم باران نیست
    به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
    آن خطا را به حقیقت کم ازین تاوان نیست
    این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست
    گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست
    رنج دیرینه ی انسان به مداوا نرسید
    علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست
    صبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع
    لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست

    • @sabzikhoshk
      @sabzikhoshk Před 4 lety

      مرسی برا پست شعر😊

  • @Fritson
    @Fritson Před 11 lety

    So beautiful... merci!!
    Fereydoun D

  • @Satan_boys
    @Satan_boys Před 11 lety +1

    Besyar ziba

  • @marcopolo2605
    @marcopolo2605 Před 4 lety +2

    اهنگ صداش زیاده

  • @arefirani361
    @arefirani361 Před 5 lety

    😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔

  • @arefirani361
    @arefirani361 Před 5 lety

    میشه این ویدیو رو برای من بفرستین؟؟

  • @arefirani361
    @arefirani361 Před 5 lety

    سایه جان❤
    وقتی شمارو از دست دادیم قدر شمارو خواهیم فهمید♥