Video není dostupné.
Omlouváme se.
بحث طلب، بیقراری انسان و درمان آن در اندیشه مولانا - از زبان محمد مجتهد شبستری
Vložit
- čas přidán 1. 09. 2017
- فایل صوتی :
drive.google.c...
-----------------------------------------------------------------------
یکی از حکمتهایی که مولانا توضیح میدهد مسئله بی قرار شدن انسانها و درمان این بیقراری و اینکه معمولا انسانها در انتخاب درمان این بیقراری اشتباه میکنند.
ابیاتی از دیوان شمس که به صراحت داستان بیقراری انسان مطرح شده است :
غزل شمارهٔ ۳۲۳
آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت / وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت
آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشهای / وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت
آن نفسی که باخودی بسته ابر غصهای / وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت
آن نفسی که باخودی یار کناره میکند / وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت
آن نفسی که باخودی همچو خزان فسردهای / وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت
جمله بیقراریت از طلب قرار تست / طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
جمله ناگوارشت از طلب گوارش است / ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت
جمله بیمرادیت از طلب مراد تست / ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت
عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی / تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت
خسرو شرق شمس دین از تبریز چون رسد / از مه و از ستارهها والله عار آیدت
انسان به دنبال این است که از طریق یک قرار طلب کردن کاری بکند که دیگر طلب نکند و آنچه که باید بشود شده باشد و بیقراری وی برطرف شود. آیا این ممکن است؟
مولانا میگوید این ممکن نیست. وی میگوید انسانها تا در این عالم زندگی میکنند باید طالب بیقرار باشند. مولانا اعتقاد دارد به جای اینکه قرار را طلب کنید باید دائما بیقراری تان را حفظ کنید. شخصی که اینچنین است طالب بی قرار نام دارد و دائما خداوند را طلب میکند.
در واقع وقتی انسان بیقراری خود را در طلب قرار خداوند حفظ میکند به قرار میرسد.
آرامش نداشتن حالتی است که در درون انسان بوجود میاید و ربطی به نسبت های اطراف ندارد و انسان احساس میکند که آرام نیست و آرامش هم همینطور. اضطراب نیز تجربه ای است که در درون انسان رخ میدهد. هر دو اینها اموری هستند که با درون فرد سروکار دارند منهای محیط و بیرون فرد.
قرار حالتی است که انسان احساس میکند در یک جایگاهی سفت و محکم قرار گرفته است. قرار انسان غیر از آرام بودن و مضطرب نبودن و مایوس نبودن انسان است. این تجربه برای انسان متجلی میشود که جای مطلوب را پیدا کرده و در آن جایگاه قرار گرفته و با محیط خود آشتی کرده است. زمانی که انسان جایگاه خود را پیدا کرد و در آنجا قرار گرفت دیگر نگرانی نخواهد داشت.
...
طلب بیقرار خدا شدن یعنی چه؟
مدعای اینها این است که خداوند در باطن انسانها طلب خداوند گذاشته است.
کلیه این قبیل بحث ها زبان استعاره است. عرفای درجه اول و انبیا خدا در مورد مطالبی صحبت کرده اند که با زبان عادی نمیشوند راجع به آنها صحبت کرد.
زبان استعاره معمولا به معنی این است که شما کلمه ای را در معنی حقیقی بکار نبرید و در معنی مجازی آن استفاده کنید ولی منظور این نیست. گونه هایی از بیان وجود دارد که در آنها گوینده سعی میکند از آنچه نامفهوم است در غالب مفهوم ها سخن بگوید.
...
هر مفهومی محدودیتهایی دارد چون هر مفهومی در تاریخ معینی در فرهنگ مشخصی در شرایط خاصی پیدا شدند و معنای محدودی دارند. ولی ما انسانها با زبانهایی که در اختیار داریم فقط همینها هستند. اما گویی با خبر شدن های ما انسانها گسترده تر از زبان ما انسانها است.
...
وقتی گفته میشود خداوند در درون انسان گوهری گذاشته که دائما خدا را طلب کند زبان استعاره است و فقط قسمتی از حقیقت را میتوان فهمید و درک کرد نه کل آن را و در آن بحث ابهام وجود دارد و مه آلود است.
...
----------------------------------------------------------------
منبع :
mohammadmojtahe...
درسگفتار :
معناگرا زیستن - جلسه هفتم
محمد مجتهد شبستری
آقا یک دنیا تشکر برای انتشار صحبتهای این فیلسوف بزرگ، شگفت انگیز صحبت میکنن ایشون
Great guy
در کتاب انسان نو،اثر ماریس نیکول ما با تعریف دیگری از ایمان، برخورد میکنیم که طلب،بخشی از آن محسوب میشود.
خدا،بسی بیش از آنکه خالق باشد،مومن است.
Ok
خداوند می خواهد معضلات نا خودی های ما را بر طرف سازد.
سرچشمه این معضلات و نا خودگی ها در کجاست ؟ طی هزاران سال توسط چه کسانی این افکار اشاعه یافته است؟ عامل اینگونه شدگی کیست؟
اگر من غیر از فضاغیر مجازی اظهار نظر میکردم بوسه بر دار نبودم؟ این داس و دار بود که افکار بی خودی توسط نمایندگان الله به مردم الغا شد.
پ.ن.: شما می گوئید هر کس یا یار دارد یا ندارد
کسی می گوید من یار ندارم
شما می گوئید چرا داری خود نمی دانی
آنشخص می گوید بر اساس نظر من ، شما مغز خر تناول کرده اید . می تواند چنین نظری بیان کند؟ .
کی گفته که مولانا بدون عیب و نقص است عجیب است که منتقدان ج ا به مولانا پناه میبرند
بيقرارى در راه پيدا كردنش ، خود نوعى قرار به ما ميبخشد.🍀🍀
۸
دوست داشتم اونجا باشم و از حضرت استاد بپرسم چجوری میشه طالب بی قرار خدا شد؟خود حضرت عالی شدید؟جوابی هم دریافت کردین,حالا اگه امکان داره یه شکلی بگین که در مخیله ما نیز بگنجه.
Masoud Isfahanian
با سلام
عزیز من . این راه بسی پر خطر است و پر راهرن .
چه بسیار انسانها که ابتدا با عظمی راسخ قدم در راه گزاردند . اما هنوز به اولین منزل نرسیده در راه افتادند !
من اکنون نزدیک به ۲۰ سال استکه در این وادی ام . و تو چه میدانی این وادی چیست ؟
بگذار هیچ نگویم . که هر چه بگویم جز گنگ تر شدن جناب شما چیز دیگری در بر نخواهد داشت . چه اینچنین راههایی را طی کردن گاه به جای مقصد و مقصود . ترا به بیراه میبرد و در بی راه هیچ مقصد و مقصودی ترا نباشد .
والسلام
استاد خیلی ساده جواب میداد:
اگر چیزی عمومیت نداشته باشد، لزوما بی اساس و نا اصل نیست!
البته شما هم میگفتید :
استاد هر چه اصیل باشد لزوما لذیذ نیست!
برادر جان خيلى ها دكان باز كردند البته فهم مولانا را نبايد زير سئوال برد ربط مخاطب وسخنگو ومولانا در قضاوت مى گنجد بعد بودا هم هزاران مفسر نازل شدند كه اصلا ربطي به بودا نداشت
@@user-nq2du9wo8g خدایی تو این بیست سال فهمیدید خدا اصلأ کیه؟ من که تو خود خدا موندم،اصلا درکش نمیکنم،اگه رحمان ورحیمه این همه ظلم چیه؟من درکش نمیکنم
@@samanehbodaghi4978
اگر ظلام و ستم نباشه نیکی و لطف محبت معنی نخواهد داشت. اگر تاریکی نباشه روشنایی معنی نداره. و ... میخواید بدونید خداوند چه قدر مهربان است. و خیلی راحت بگم اگه میخواید واقعا بدونید کی هستید. تزکیه نفس کنید. روزه داری. و.... البته این ها راهش نیست. راه های شخص من هستش. هزاران میلیارد راه هست برای رسیدن به خدا. یکی با سکس یکی با رقص و شادی و یکی با غم. راحت نیست قدم گذاشتن در این راه. هر کسی هم نمیاد براتون توضیح بده که چی دیده و چی میدونه. این رازها نباید فاش بشه حتی شعری هم مولانا راجبش داره. یا این که برای اهلش تعریف کنید. خلاصه خودتون باید استارت بزنید
What a disgusting translation for such deep and spiritual being.....
مولوی بچه باز وگمراه بوده است چون بطرف شمس تبریزی که پسری زیبا بوده متمایل شد و بقیه ماجرا... . برای اطلاعات بیشتر به کتاب «شاهد بازی درادبیات فارسی» نوشته دکتر شمیسا مراجعه کنید البته این کتاب ممنوع الانتشار است
درود بشما ' من یک پیشنهاد دارم و آن این که ' با یک کتاب خواندن از کسی این خطر پیدا میشود که نویسنده خطا کرده باشد و به دنبال او آن که بخاطر خواندن آن کتاب حکم کند ' دوست عزیز شمس از نظر سن شصت و خورده یی داشته و مولانا به هنگام ملاقات ایشان سی و هشت سال داشته - مولوی در همین سن و سال فقیه تبریز بوده و شمس تبریزی د پیرامون شهر کاملا د خفی از نظر دیگران زندگی میکرد' حالا بچه بازی آنها را میشود توضیح دهید ؟ من پیشنهاد میکنم بشما مطالعه کنید ' تحقیق کنید بازوی موفقیت و سلامتی برای شما
ناراحت نشوید اما، شما مولانا را درست نفهمیده اید و کسی جز پاکان نمی تواند وارد دریای راز آلود او پا بگذارد.
"لا یمسه الالمطهرون"
عزیز من زمانی که مولانا شمس را ملاقات میکند شمس ۶۰سال سن داره ومولانا ۳۸ سال
جناب شبستری شما در اصل دارید از دید خودتان شعر را تفسیر میکنید ' در اصل مولوی دارد میگوید بمیر 'تا نیازی به هیچ یک از این تجلیات نباشد '
خرد مومن پی و این راه تفته خدا داند هر آن کین راه رفته
یعنی موت و آنت قبلا موتو ( بمیر قبل از آنکه بمیرند تو را
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
سخن کوتاه ' همه این سخنان از ندانستن است - درود بشما
وقت تنگ است در دولت کوب
به مزه خاک در حضرت رو ب
جناب کاره این بود کاباره کنم