درود به ملکیان! عشق بخدا و یا عشق بوطن و یا عشق های دیگری همه در زمره چرند و پرند اند. عشق آنست که بدون چشمداشت تا حد فداکاری آنرا دوست داشت. من فقط به یک عشق باور دارم و آن عشق مادر به فرزندش است.
در قرآن آمده خدا را بپرستی آنچنان که آن را می بینی ! پس تکلیف تحقیق چه می شود از ظن من عشق ایجابی به خدا هم وجود دارد وکسانی که می فهمند تواضع می کنند که آنرا نمی فهمند زیرا مسئله عشق نیست در خور شرح و بیان/ به که به یک سو نهیم لفظ و اشارات را و البته من به این نکته ایمان دارم بنابر این از نظر فلسفی و خردمندانه ایمان را بالاتر از یقین می دانم و جالب این است کلیسای کاتولیک هم همین را امروزه می گوید
اگر تصور ما از پدیداورنده هستی همان دیدگاه نخبگان از عارفان مشرق زمین وبرگزیدگان از سرزمین مغرب باشد مقصودم کسانی مانند مولوی وسعدی وحافظ و..درشرق واسپینوزا ودیگران درغرب است.انگاه خدا درتمامیت وذات همه پدیده ها حضور قیومی دارد واز نگاه اسپینوزا خدا همه عالم طبیعت وغیر ان است بنا بر فرض حال عشق به خدا بنا بر این دیدگاه دلبستگی وعشق حقیقی به همه پدیده های عالم وجود است واین یک تصور ایجابی است ومحصل به جهان خرم از انم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست س م. بطحایی
در ابتدا پیش فرضی مطرح شد و آن پذیرش خدای متشخص است ، اگر خدای متشخص را پذیرفتید آنگاه عشق خدایی میشود ، عشق ورزیدن به یک موجود تخیلی و متشخص سوپر انسانی ، یعنی فرد عشق انسانی را تعمیم به عشق ذهنی می کند ،چیزی شبیه به عشق به آرمان ها ، اما در قسمت دوم اشاره کردید که عرفا می گویند عشق الهی ، عرفا که قائل به خدای متشخص نیستند ، گر چه ممکن است در ابتدای طریقت خود قائل به آن باشند ، اما چون شما واژه خدا را برای یک موجود ماورایی پذیرفتید ، به آن اشاره میکنند ، اما آنچه که در بیان عشق الهی شکل میگیرد آنست که واژه خدا در شهود عرفانی تبدیل به حقیقت میشود ، و واژه عشق تبدیل به معنای کششی عمیق و درونی ، بنابراین استاد ملکیان در حال کنایه به افرادیست که عوامفریبی می کنند ، جناب ملکیان می داند ، حقیقت چیست 😁
در تمام انواع عشق غیر از عشق به خدا معشوق به لحاظ وجود شناختی دارای حد به لحاظ ذهنی می باشد یعنی ذهن می تواند آن حد را درک کند ولی ذهن نمیتواند حد خدا را مشخص کند یعنی خدا حد ندارد پس نمی توان به خدا عشق بورزید و از این منظر عشق به خدا بی معنی میباشد مگر این که خدا را دارای حد بدانیم که در این صورت خدا را در سطح اشیاء تقلیل دادیم
استاد پس ازسالها غور وشناوری درآثار مولوی وابن عربی وعرفان غرب وردشدن ازظواهر دین ووو تازه می پرسه عشق به خدایعنی چه ؟ استاد ازشما بعیدست پرواضحست که این ازمقولات استدلالی نیست پرسید یکی که عاشقی چیست ؟ گفتم که چوماشوی بدانی ! مگراینکه استاد بگوید که تجربه شخصی عارفان شرقی وغربی همه مشکوک است !
عالی بود❤
excellent
سلام عشق به خدا یعنی خوب بودن.......
درود به ملکیان!
عشق بخدا و یا عشق بوطن و یا عشق های دیگری همه در زمره چرند و پرند اند. عشق آنست که بدون چشمداشت تا حد فداکاری آنرا دوست داشت. من فقط به یک عشق باور دارم و آن عشق مادر به فرزندش است.
من از دوستان تعجب می کنم استاد با ایما واشاره بیان می کند که عشق به خدا نادیده موهوم است
مطلب درست توضیح داده نشد
در قرآن آمده خدا را بپرستی آنچنان که آن را می بینی !
پس تکلیف تحقیق چه می شود
از ظن من عشق ایجابی به خدا هم وجود دارد وکسانی که می فهمند تواضع می کنند که آنرا نمی فهمند زیرا
مسئله عشق نیست در خور شرح و بیان/ به که به یک سو نهیم لفظ و اشارات را
و البته من به این نکته ایمان دارم بنابر این از نظر فلسفی و خردمندانه ایمان را بالاتر از یقین می دانم و جالب این است کلیسای کاتولیک هم همین را امروزه می گوید
اگر تصور ما از پدیداورنده هستی همان دیدگاه نخبگان از عارفان مشرق زمین وبرگزیدگان از سرزمین مغرب باشد مقصودم کسانی مانند مولوی وسعدی وحافظ و..درشرق واسپینوزا ودیگران درغرب است.انگاه خدا درتمامیت وذات همه پدیده ها حضور قیومی دارد واز نگاه اسپینوزا خدا همه عالم طبیعت وغیر ان است بنا بر فرض
حال عشق به خدا بنا بر این دیدگاه دلبستگی وعشق حقیقی به همه پدیده های عالم وجود است واین یک تصور ایجابی است ومحصل
به جهان خرم از انم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
س م. بطحایی
در ابتدا پیش فرضی مطرح شد و آن پذیرش خدای متشخص است ، اگر خدای متشخص را پذیرفتید آنگاه عشق خدایی میشود ، عشق ورزیدن به یک موجود تخیلی و متشخص سوپر انسانی ، یعنی فرد عشق انسانی را تعمیم به عشق ذهنی می کند ،چیزی شبیه به عشق به آرمان ها ، اما در قسمت دوم اشاره کردید که عرفا می گویند عشق الهی ، عرفا که قائل به خدای متشخص نیستند ، گر چه ممکن است در ابتدای طریقت خود قائل به آن باشند ، اما چون شما واژه خدا را برای یک موجود ماورایی پذیرفتید ، به آن اشاره میکنند ، اما آنچه که در بیان عشق الهی شکل میگیرد آنست که واژه خدا در شهود عرفانی تبدیل به حقیقت میشود ، و واژه عشق تبدیل به معنای کششی عمیق و درونی ، بنابراین استاد ملکیان در حال کنایه به افرادیست که عوامفریبی می کنند ، جناب ملکیان می داند ، حقیقت چیست 😁
نکته همین جاست؛ که عرفا قایل به خدای متشخص نیست. فهماندن شخص سوم از آن عشق کار ره دشوار میکند.
در تمام انواع عشق غیر از عشق به خدا معشوق به لحاظ وجود شناختی دارای حد به لحاظ ذهنی می باشد یعنی ذهن می تواند آن حد را درک کند ولی ذهن نمیتواند حد خدا را مشخص کند یعنی خدا حد ندارد پس نمی توان به خدا عشق بورزید و از این منظر عشق به خدا بی معنی میباشد مگر این که خدا را دارای حد بدانیم که در این صورت خدا را در سطح اشیاء تقلیل دادیم
سوال عشق به خدا یعنی چه؟ پاسخ چرت و پرت
خداوجودنداردوگرنه اینهمه بی عدالتی نبود.
خدا اون چیزی نیست که شماها ازش صحبت میکنید.
استاد پس ازسالها غور وشناوری درآثار مولوی وابن عربی وعرفان غرب وردشدن ازظواهر دین ووو تازه می پرسه عشق به خدایعنی چه ؟ استاد ازشما بعیدست پرواضحست که این ازمقولات استدلالی نیست پرسید یکی که عاشقی چیست ؟ گفتم که چوماشوی بدانی ! مگراینکه استاد بگوید که تجربه شخصی عارفان شرقی وغربی همه مشکوک است !