Video

این روایت را من منسوب به شاه عباس شنیدم🤔

Ãli

آقا سلام وقتتون بخیر یه سوال دارم میتونید کمک کنید از کجا منبع داستان گیر بیارم که کپی رایت نداشته باشه؟ داستان از کجا پیدا کنم میشه راهنمایی کنید؟ ممنون

آقا سلام وقتتون بخیر یه سوال دارم میتونید کمک کنید از کجا منبع داستان گیر بیارم که کپی رایت نداشته باشه؟ داستان از کجا پیدا کنم میشه راهنمایی کنید؟ ممنون

این حکایت را من همیشه برای دوستان و همکارانم تعریف میکنم . بسیار زیبا و کاربردی است .درود

ایران باهوش ❤🎉

فرهنگ غنی سرزمینم❤

تا اون مرد باشه که دیگر چیزی را که ندیده است به امانت قبول نکند از کجا معلوم همون مرد قبلی هم پول امانت گذاشته بوده😅

ممنونم ❤

Amin

منظور اخلاقی مولانا چه بود . لطفا در آخر قصه توضیح دهید.

چقدر جق. زده😂

Ташаккури зиед. Худо нигахбони шумо бошад.

يعني چي؟ خو ، اگر دزد ها اون يكي لنگه خورجين را تفتيش كنند ، چي ميشه؟

هر چه نصیب انسان باشد همان می‌شود نه خیلی وقت ها ما انسانها هستیم بدبختیم خدا به همه عقل داده باید استفاده کرد احسن پیاده

قصه خیلی عالی

عالی عزیزم 🎉🎉🎉🎉🎉

مولانا جلال الدین محمد ( بلخی ) ❤❤❤❤

بسیار جالب بود سپاس از شما ❤❤👏

دِماغ یا دِماق درست است

عالی

واقیعن ک این چ خرفات هست ک میزارین😡😡😡😡😤😤😤

😂😂😂ایول

Tajikistan, Iran, Afghanistan, Pakistan and Kurdistan 🇮🇷🤝🇦🇫🤝🇹🇯🤝🇵🇰

همه چی خوبه به جز لحن گوینده انگار داره واسه بچه پنج ساله قصه میگه!

Very very great and wonderful

درود به شما اهنگ هواس ادم پرت میکنه غصه بدل نمینشینه

❤❤❤

❤

سلام. کلیپ مرا نیز محبت کنید و ببینید. ممنونم از شما خوبان❤

بخت از آن کسی ست که به کشتی برود و به دریا بزند دل به امواج خطر بسپارد و بخواهد چیزی را کشف کند🌱🌱🌱

خدا قوت 🌹 عالی بود

💚❤️💚❤️پسر بچه ای پرنده زيبايي داشت و به آن پرنده بسيار دلبسته بود. حتی شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش می گذاشت و ميخوابيد. اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر بودند، از پسرک حسابی كار ميكشيدند و سو استفاده میکردند. هر وقت پسرک از كار خسته ميشد و نميخواست كاری را انجام دهد، او را تهديد ميكردند كه الان پرنده اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرک با التماس مي گفت: نه، كاری به پرنده ام نداشته باشيد. هر كاری گفتيد انجام ميدهم. تا اينكه يك روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد، و او با سختی و كسالت گفت: خسته ام و خوابم مياد، برادرش گفت: الان پرنده ات را از قفس رها میكنم، كه پسرک آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت..... حالا برو بذار راحت بخوابم. كه با آزادی او خودم هم آزاد شدم. اين حكايت همه ما است تنها فرق ما، در نوع پرنده ای است كه به آن دلبسته ايم پرنده بسياری پولشان بعضی قدرتشان برخی موقعيتشان پاره ای زيبايي و جمالشان برخی عشقشان و خلاصه شيطان و نفس، هر كس را به چيزي بسته اند و وابسته کرده اند. و ترس از رها شدن از آنها سبب شده تا ديگران و گاهی خودمان از خودمان بیگاری بکشیم پرنده ات را آزاد کن....❤ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

عالی

موفق باشید 🥰🌸

عالی 😂

❤Oh my god

ممنون از زحمات جناب عالی

مرده میگه عرب تو میگی ایرانی؟؟؟عمو کجارو گرفتی؟

واقعا کار خوبه خدا درست کنه

❤

❤❤❤❤❤

راوی عزیز خسته نباشی ❤

داداش کوچیکه خیلی گشاد بوده

همون اول تعجب کردم از اینکه کسی اهل صحرا باشه و شتر داشته باشه و کارشو خوب بلد نباشه❤❤

ما ولان دمی؟

آن شخص نزد حضرت داوود رفت چون حضرت داوود زبان حیوانها را میفهمید

داود نبی بود نه موسی نبی خواهر بزرگوارم

فَتَبارَكَ اللّٰهُ اَحسَنُ الخٰلِقینَ(اللّٰه اَکبر-لااِلٰهَ اِلَااللّٰه-مُحَمَدرَسولُ اللّٰه-اَمیرالمؤمِنین علی وَلیُ اللّٰه)

درود بر شما و خسته نباشید ❤بدرود.