مریم و میلاد ـ داستان واقعی
Vložit
- čas přidán 29. 08. 2022
- مریم و میلاد ـ داستان واقعی
داستان آموزنده برای جوانانی که از طریق شبکه های اجتماعی وارد یک رابطه می شوند.
SUBSCRIBE to Afghanistan Magazine !
goo.gl/scEXFf
LET'S CONNECT!
/ afghanistanmagazine
/ afghanistanmagazine
#AfghanistanMagazine
#RameshArman
#داستان
داستان واقعی
داستان عاشقانه زیبا واقعی
داستان های پند آموز واقعی
داستان های عاشقانه واقعی جدید
داستان های واقعی افغانستان ژورنال
داستان های واقعی و کوتاه
داستان صوتی عاشقانه
داستان عاشقانه واقعی
داستان صوتی
داستان های عاشقانه
داستان های فارسی صوتی
داستان های شاهنامه
داستان های فارسی قسمت جدید
داستان های کودکانه
داستان های هزار و یک شب
داستان های فارسی
حکایت های پند آموز
حکایت های پند آموز قدیمی
حکایت های پند آموز کوتاه
حکایت های پندآموز برای کودکان
حكايت هاي پندآموز
دکلمه شعر
دکلمه های عاشقانه
دکلمه های ناب
دکلمه های غمگین
دکلمه اشعار مولانا
دکلمه غمگین
رمان عاشقانه
رمان صوتی
قصه های پند آموز
قصه های کوتاه
قصه های کودکانه
قصه های فارسی
قصه های فارسی جدید
قصه های کودکانه صوتی
قصه های کودکانه جدید
قصه های عاشقانه
قصه های عاشقانه واقعی
قصه های عاشقی
قصه های عاشقانه کوتاه
داستان هاي عاشقانه
afghan magazine
afghanistan magazine
افغان مگزین
افغانستان مگزین
حکایت های پند آموز
داستان های فارسی
داستان واقعی
قصه های پند آموز
قصه های کوتاه
قصه واقعی
خواهرک نازم یاسین بخان سر قلبت چوف کو آرام میشی جان خوار🤲🏻😭
رامش جان خودم دو سال میشود که داستان های چینل شما را تعقیب میکنم و هر داستان را دو سه بار شنیدیم بسیار آموزنده و جالب است .
ناراحت نباش خواهر عزیزم خودت لایق بهترین ها هستی خوده ایقدر بی ارزش نکو از همه جا بلاکش کو هر دقه چکش نکو چون ای رقم نمیتانی فراموشش کنی
وی میبخشی لالا رامش گله تان سر چشم راست میگین باید لایک کنیم اما مره یادم میره خو مه امشب از هر یوتیوب که مه برنامه ره باز کدم لایک کدم 🙏
بلی مریم جان هنوز بسیار وقت است برایت حتمن یک پسر خوب از هر نگاه برایت پیدا میشود خوشبخت باشی .🤲❤️🩹🌺
لطفاً کمنت مره به خوانش بگیرین چرا زود زود داستان نشر نمیکنید حداقل در هفته دو سه داستان نشر کنید ممنون
چشم همه دوست ها روشن😐
میفهمم سخت است خواهر قندم فراموش کن دیگر چاره نداری او پسر اصلا دوستت نداشت اشتباه خودت اینجا بود که پیام هایش با دختران دگه دیده اما بازم ادامه دادی از همان جا معلوم بود
عجب است مردم اصیل کابل عوض مکتب مدرسه رفته جای که همه افراطیون از همان مدرسه ها بروز کردن
بیست یک ساله بر عروسی بسیار خورد است فامیلش حق داشت
در يك داستان نشر كردن دگه چقه ناز كردي
اوه مریم جان نازنین قلبم برایت تکه ، تکه شد میلاد بسیار بی وفایی در مقابل ات کرد اما قوی باش متوجه صحت ات باش .🥰🥰🥰🥰🥰
ببخشید از این به بعد داستان های تان را با لایک گوش میکنم تشکر از زحمات شما
Ena like kardom Ramesh Jan:)
بسیار تشکر از ای داستان آموزنده که نشر کردید
فععفف 😭💔
بسیار داستان خوب بود موفق باشید
بسیار داستان هایی زیبا موفق باشن رامش جان
رامش جان در این وقتا هیچ دلت نمیشه داستان پوست کنی.
عاشق داستان شما استوم لالا رامش همیشه نگاه میکنم لایک میکنم شیر میکنم موفق باشی