کاخ ویران آرزو ها ـ داستان واقعی ـ بخش اول
Vložit
- čas přidán 9. 07. 2023
- کاخ ویران آرزو ها
داستان زندگی دختری که نامزدی خود را فسخ می کند و با دیگری ازدواج اما پیوند دومی هم به جدایی ختم می شود.
SUBSCRIBE to Afghanistan Magazine !
goo.gl/scEXFf
LET'S CONNECT!
/ afghanistanmagazine
/ afghanistanmagazine
#AfghanistanMagazine
#RameshArman
#داستان
داستان واقعی
داستان عاشقانه زیبا واقعی
داستان های پند آموز واقعی
داستان های عاشقانه واقعی جدید
داستان های واقعی افغانستان ژورنال
داستان های واقعی و کوتاه
داستان صوتی عاشقانه
داستان عاشقانه واقعی
داستان صوتی
داستان های عاشقانه
داستان های فارسی صوتی
داستان های شاهنامه
داستان های فارسی قسمت جدید
داستان های کودکانه
داستان های هزار و یک شب
داستان های فارسی
حکایت های پند آموز
حکایت های پند آموز قدیمی
حکایت های پند آموز کوتاه
حکایت های پندآموز برای کودکان
حكايت هاي پندآموز
دکلمه شعر
دکلمه های عاشقانه
دکلمه های ناب
دکلمه های غمگین
دکلمه اشعار مولانا
دکلمه غمگین
رمان عاشقانه
رمان صوتی
قصه های پند آموز
قصه های کوتاه
قصه های کودکانه
قصه های فارسی
قصه های فارسی جدید
قصه های کودکانه صوتی
قصه های کودکانه جدید
قصه های عاشقانه
قصه های عاشقانه واقعی
قصه های عاشقی
قصه های عاشقانه کوتاه
داستان هاي عاشقانه
afghan magazine
afghanistan magazine
افغان مگزین
افغانستان مگزین
حکایت های پند آموز
داستان های فارسی
داستان واقعی
قصه های پند آموز
قصه های کوتاه
قصه واقعی
اوه بیچاره دو بار شکست اما رسوایی ؟ واقعا درداور است .💔💔💔💔
بيجاره 🥺
رامش جان خوش صدا بسیار داستان های را مقبول و زیبا به خوانیش می گیر ید دعا میکنم هميشه موفق باشید ❤
تشکر لالا رامش از داستان های زیبایتان
گفتی که ازی به پیش هم.داستان زندگی خوده نشر کده بودم کدام داستان بود از خودت بهار جان
بعد وقت ها داستان عالی زیبا و قابل باور و ناگفته نماند سپاس اقای ارمان از خوانش هالی شما
منتظر داستان بعدی ❤
تشکر لالا رامش
کمنت اول ❤❤
واقعا صدا زیبا ورسا برادر عزیز
داستان حالی بود
❤❤❤
❤❤
سلام رامش جان نازنین شکر جور و صحتمند استیند .🙏🙏🙏♥️♥️♥️
👍
😢
خدا از این قسم مرد ها نگاه کند که زندگی را به حرف مادر و خواهر خود پیش میبرد
👍👍❤❤👍👍
بخش اول را شنیدم اما فعلاً امتحان دارم روز یک شنبه میشنوم
مه فکر میکنم که که ان پسر که به گفت خواهر و مادر خود باشد باید از او دور شود
🌹🌹🌹🌹♥️♥️♥️♥️🥰🥰🥰🥰
ب اوقسم زن بد زبان ک اولاد شه بددعا کنه مادر گفته نمیشه
داستان عالی بود اما بچه که ده گپ خواهر هایش بره او نمیتوانه شماره خوش بسازه بهار جان
لطفاً قسمت بعدی را زود نشر کنید رامش عزیز تشکر موفق باشید ❤
دوباره اول شدمممم
سلام
میتونم اسمتون بپرسم؟
@@user-sr5ui4ot7u ع سلام چرا؟
کمیت چهار از مه است 😢😢😢😢
چیوقت بخش دوم نشر میشود جالب شد بیخی
،،😮
راستی یم رامش جان بسیار صدای زیبا خواشین دارین 🥰😉 داستان های باید به امیی قسم صدای زیبا باشه که خسته نشویم 🙂
چی بلا مردم های ره بیبنی بخدا د هرچیز گپ میزدن و مداخله میکردن خدا نجات بته ازوقسم ننوها😢
واووو همین حال شنیدم بسیار عالی بود مگر گفتی که سن داماد کلان است 32 باشد بر مرد ها 32 سال عمری نیست هنوز هم اوقه کلان نیست مرد ها عین ده 45 سالگی جوان تکره میباشد
موافقم
کمنت اول 😂
خوارک کاشکی همو ساعت رولیکس ته میفروختی یکتا انگشتر میگرفتی به روز شیرینی خوریت😂
چی مردم بی صلیقه بودند . شیرینی دادن به اینقدر آسانی نمی باشد یک هفته پیش باید میگفتند .
ترا جادو کردن هنوز نیم داستان گوش کردم نباید عکس میدادی و خرما را میخوردی
وی .. چی مادری و چی خواهری حسود و بخیل . چرا ترا دعای بد کردند ؟ توبه خدایا .
اوه آنها خو پول دار بودند . چرا از خریدن طلا انکار کردند ؟