عصاره اخلاق چیست؟ مصطفی ملکیان

Sdílet
Vložit
  • čas přidán 8. 05. 2019
  • بریده ای از سخنرانی حریم خصوصی از منظر اخلاق استاد مصطفی ملکیان
    پرسش: در برخی روابط، مثل روابط دوستانه، احساس می‌کنیم اگر فرضاً حق هم داشته باشیم که درباره حریم خصوصی‌مان نخواهیم اطلاعات بدهیم ندادن اطلاعات موجب رنجش می‌شود. آیا در خصوص آن رنجش تکلیف اخلاقی داریم یا نه؟
    پاسخ: نه. برخلاف تصوری که گویا تا حدودی تحت تأثیر عرفایمان پیدا کرده‌ایم، اخلاق اصلاً به معنای این نیست که من باید چنان زندگی کنم که به هیچ کسی درد و رنج وارد نشود. این نوعی اخلاق سنتیمنتالیستیکی است که عرفای ما تعریف کرده‌اند. البته این اخلاق در مقابل اخلاق خشنی که در جامعه وجود دارد خوب است؛ یعنی در مقابل این افراط، از آن سو هم تفریطی وجود داشته باشد، اما حق این نیست. لبّ لباب اخلاق این نیست که تو باید چنان زندگی کنی که به هیچ کسی درد و رنج وارد نکنی. لبّ اخلاق این است که چنان زندگی کنی که به کسی درد و رنج غیرلازم وارد نکنی. خیلی وقت‌ها شما زندگی‌تان صددرصد اخلاقی است و مو لای درزش نمی‌رود. ولی کسانی از این زندگی اخلاقی شما رنج می‌برند. شما مسئول نیستید. اگر ما فکر کنیم اقتضای اخلاق این است که من چنان زندگی کنم که هیچ کسی از من به درد و رنج نیفتد اول قربانی این تلقی خود اخلاق خواهد بود. چرا؟ چون اگر شما رئیس یا وزیری اخلاقی باشید، برای اینکه کارمندان اداره‌تان سر وقت بیایند و سر وقت بروند، رشوه نگیرند، اختلاس نکنند، با ارباب رجوع بدرفتاری نکنند، وقت‌کشی نکنند و … مو را از ماست می‌کشید. چون اخلاقی هستید. اما وقتی اصلاً اخلاقی نباشید به آنها می‌گویید اگر زورتان رسید و تیغتان برید رشوه بگیرید، اگر هم نشد دیگر از بی‌عرضگی خودتان است؛ حساب و کتابی در کار نیست؛ هر وقت خواستید بیایید و هر وقت خواستید بروید. این دو حالت را تصور کنید. انصافاً در کدام حالت کارمندان راضی‌ترند؟ مسلماً در حالت دوم. اگر بخواهید درد و رنج به هیچ کسی وارد نکنید باید خود اخلاقی‌بودن را اول قربانی کنید. چون اخلاقی‌زیستن، همه کسانی را که از اخلاقی‌زیستن ما بدشان می‌آید به درد و رنج می‌اندازد. مثلاً علی ابن ابی طالب، که از نظر ما شیعیان نماد اخلاق است، در نهج‌البلاغه می‌گفت: «الهی مللتهم و ملونی و سئمتهم و سئمونی؛[۷] خدایا این مردم مرا ملول کردند و من هم این مردم را ملول کردم؛ اینها از من خسته‌اند و من هم از اینها خسته‌ام». ایشان اخلاقی رفتار می‌کرد ولی در واقع عده‌ای را از خودش رنجانده بود. شاید تعداد کسانی که معاویه در زندگی‌اش از خودش رنجانده بود کمتر از علی ابن ابی طالب باشد. چرا؟ چون اگر رشوه می‌خواستند می‌داد؛ اگر مقام نابجایی می‌خواستند می‌داد؛ اگر می‌گفتند فلان پول هم از بیت‌المال به ما بده، می‌داد. چنین شخصی بیشتر برای خودش راضی درست می‌کند یا علی ابن ابی طالب که به عقیل، دختر خودش، کمیل و دیگران پاسخ‌هایی می‌دهد که خواسته آنها را اجابت نمی‌کند؟ همه اینها در نهج‌البلاغه هست. این کار، ناراضی‌تراشی است. بنابراین لبّ اخلاق این است که من درد و رنج غیرضرور به کسی وارد نکنم. اما بعضی وقت‌ها درد و رنجی که شما از ناحیه اخلاقی‌بودن کسی می‌برید درد و رنج ضرور است که باید ببرید. از این لحاظ، در عالم دوستی (که غیر از عشق، خویشاوندی، همکاری و … است) اگر دوستتان از اینکه شما همه چیزتان را با او در میان نمی‌گذارید می‌رنجد مشکل خودش است نه مشکل شما. شما نمی‌توانید بگویید چون تو می‌رنجی من هر چیزی را که دلت بخواهد برملا می‌کنم. گاهی شما چیزی را برملا می‌کنید که برملاکردنش از هیچ ناحیه‌ای هیچ ضرر و زیانی ندارد؛ دل دوستتان را هم به دست آورده‌اید. این عالی است. اما اینکه صرفاً چون دوستم می‌رنجد من هرچه را که او دلش بخواهد باید برملا کنم واقعاً منطق ندارد. ما تحت تأثیر عارفان لطیف‌طبع بسیار بزرگوار تاریخ خودمان انگار به اینجا رسیده‌ایم که همان توصیه عُرفی شیرازی است. عُرفی می‌گفت:
    چنان با نیک و بد سر کن که بعد از مردنت عرفی مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند
    «مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند» یعنی کاری کن که هیچ کس از تو نرنجد. منطق اخلاقی پشت این سخن نیست. نهایت این است که بگوییم کسی مثل عرفی انسانی بسیار عاطفی و رقیق‌القلب است؛ اما انسان عاطفی و رقیق‌القلب لزوماً اخلاقی نیست. اینکه در قرآن می‌گوید فلان کار را بکنید[۸] و در ادامه می‌گوید: «و لا تأخذکم بهما رأفه فی دین الله»،[۹] یعنی می‌گوید وقتی فلان کار را می‌کنید رقت قلبی در خصوص آنها پیدا نکنید؛ یعنی با اینکه وظیفه اخلاقی‌تان این است که آن رفتار را بکنید ولی گاهی وقت‌ها با رقت قلبتان سازگار نیست و دلتان می‌سوزد و می‌گویید ای کاش می‌شد این مجازات را نکنیم؛ ولی می‌گوید وظیفه‌تان این است که این مجازات را بکنید. در واقع اخلاقی‌بودن و عاطفی‌بودن همیشه هم‌راستا نیستند. اتفاقاً خیلی وقت‌ها آدم‌های عاطفی به دلیل عاطفی و رقیق‌القلب و نازک‌طبع‌بودنشان تصمیمات غیراخلاقی می‌گیرند. خیلی وقت‌ها هم آدم‌های اخلاقی به دلیل اخلاقی‌بودنشان تصمیماتی می‌گیرند که آدم‌های سنتیمنتال و احساساتی خوششان نمی‌آید؛ مثل رفتاری که علی ابن ابی طالب با دختر، برادر و دوستان خودش کرد. برخی هم هستند که عاطفی‌بودن و اخلاقی‌بودنشان در انطباق خوبی به سر می‌برد. ولی غرضم این است که اگر من بخواهم هیچ کسی از من نرنجد نهایتاً از من انسانی بسیار عاطفی تصویر می‌کند. اما لزوماً انسان اخلاقی‌ای نیستم. انسان اخلاقی اتفاقاً با اخلاقی عمل‌کردنش همه کسانی را که از رعایت قواعد اخلاقی ناراضی‌اند از خودش می‌رنجاند؛ ولی برنجاند. این مشکل آنها است؛ مشکل ما نیست؛ یعنی مشکل کسی که بخواهد اخلاقی زندگی کند نیست.

Komentáře • 4