اینکه به عدم تطابق آنچه که به عنوان علم اقتصاد مطرح است باواقعیت امور اقتصادی توجه دارید و مطالب فوق‌العاده مفید و قابل تاملی می فرمایید بسیار عالی است... اما بدون آنکه مستقیم بگویید خودتان به نقش اصلی بازار در امر اقتصاد تاکید میکنید یعنی موضوع را برمیگردانید به دوران اولیه ایجاد بازارها پس از فروپاشی نظام فئودالی و آغاز سپیده دم لیبرالیسم... که پرواضح است که آنچه که امروز درجهان جاری است ازهمان سپیده دم بازار شروع به ایجاد کرده و این شده.... فکر میکنم بین فلسفه ی فقر با فقر فلسفه، باید باانصاف و دقیق خودتان همین مصاحبه ی خودتان را دوباره مرور کنید.... به نظر من حافظ خوب فهمید که گفت... عالمی از نو بباید ساخت و از نو آدمی... و مارکس هم خوب فهمید که ریشه اصلی این پیچیدگی های اقتصاد بشری در خصوصی بودن مالکیت است و البته مارکس نمیخواست مثل حافظ باتغییر عالم وآدم مشکل را حل کند بلکه، مارکس میگفت همین بشر باید تحت دیکته و قواعد طبقه ی مولد یعنی همان طبقه ای زحمتکش که هرروز فقیر تر و ازجامعه پرت تر میشود و پرولتاریا میشود یعنی تحت دیکتاتوری پرولتاریا اجازه خصوصی بودن یاشدن مالکیت را نداد.... که البته مارکس 200 سال قبل بوده و امروز بخش بزرگی از تولید توسط سیستم‌های فنی ونه آدمها تولید میشوند و ازطرفی سرمایه وامکانات آدمهای مرفه و حاکم هرگز بنا ندارند درموسسه ای خیریه به آن افراد فقیر و دربه در روش سازماندهی و حکومت و الغای مالکیت و... آموزش دهند... امروز در سراسر جهان از دین ومذهب برای منحرف کردن اذهان طبقات رنجدیده استفاده میکنند.. از 6000 کانال ماهواره ای 2000 کانال مذاهب و اندیشه های توهم زای متعدد و مختلف را ترویج میکنند درحالیکه خود آن مومنین حتی سوراخ آفتابه خودشان راهم نمیتوانند درست کنند تاچه رسد به ماهواره و.... منظور اینکه آدمی مشکل آدمی است و این امری مادی و ساختاری دراین موجوداست و توهم بهشت مذاهب همانند توهم دیکتاتوری پرولتاریا ی مارکس فقط حکایت وناله های واقعی از این ابتذال زیستی ما موجودات 2 پاست که وقتی فقیریم به پولدارها فحش میدهیم و درعین حال هرروز تلاش میکنیم تا پولدار شویم... یعنی چیزی را آرزو میکنیم که تاوقتی آرزویمان محقق نشده همان را بافحاشی نفی میکنیم... من فکر میکنم باتوجه به رشد تکنولوژی‌های تولید همزمان باتکنولوژی های ارتباطی واطلاع رسانی که معدل آن ها میشود ثروت بیشتر بشری هم ازنظر مادی وهم ازنظر آگاهی واطلاعات، این راه حل اصلی است چون بشر وقتی آگاه تر باشد جنگ نمیکند و امروز دنیارا جنگ افروزان برای کسب ثروت به اینجا کشانده اند اما همین آگاهی مردمان باعث شده که آقای زیلنسکی ماهیانه 2600 دلار و گاها یورو دستمزد بدهد برای استخدام جنگجو ویا ایجاد امثال داعش و طالبان و... همه وهمه برای ایجاد جنگ است و اگر مردمان آگاه وارد اینگونه جنگهای ناشی از کسب سود توسط تولید کنندگان اسلحه نشوند جهان دچار تحولی درتولید تکنولوژیک مایحتاج واقعی خود میشود و آرام آرام عدد ماجراجویان ثروتمند کمتر میشود و نخواهند توانست گله های انسانی را به مسلخ های تجاوزوجنایت وکشتار روانه کنند.... نمونه اش خودکشی خلبان آمریکایی جلو سفارت اسرائیل در امریکا.... و... و.... و....
چه استاد بی نظیری
برنامه فوق العاده ای ست.❤❤❤
بسیار عالی و شنیدنی
💎🔥
ممنون از برنامه ی خوبتون!
امیدوارم طبق پیام آخر جناب دکتر یوسفی بازهم بتوانیم از سخنان ایشان یاد بگیرم.
درود عالی بود
عالی. استاد خیلی خوب و متبحر و مانی بسیار باهوش
گفت‌وگوی بسیار مفیدی بود🙏🏻
خیلی ممنون
دمتون گرم
تشکر از هردو بزرگوار
عالی بود
ممنون 🌹
درود بسیار عالی بود
Homo economicus could be improved drastically with a very simplified model.
Thank you❤❤❤
عالی
جناب مانی بشر زاد عزیز لطف کرده نام فیزیکدان که والراس نظریه تعادل عمومی از او وام گرفته را بنوسید چون جستجو کردم پیداش نتونستم
لئون والراس
@@user-pp2gg5tl2u
ممنون، هدفم اون فیزیکدان بود، چون نام که اینجا ذکر شد پیداش نکردم. اینجا چیزی شبیه سینت پاینت لوس ذکر شد
اینکه به عدم تطابق آنچه که به عنوان علم اقتصاد مطرح است باواقعیت امور اقتصادی توجه دارید و مطالب فوق‌العاده مفید و قابل تاملی می فرمایید بسیار عالی است... اما بدون آنکه مستقیم بگویید خودتان به نقش اصلی بازار در امر اقتصاد تاکید میکنید یعنی موضوع را برمیگردانید به دوران اولیه ایجاد بازارها پس از فروپاشی نظام فئودالی و آغاز سپیده دم لیبرالیسم... که پرواضح است که آنچه که امروز درجهان جاری است ازهمان سپیده دم بازار شروع به ایجاد کرده و این شده.... فکر میکنم بین فلسفه ی فقر با فقر فلسفه، باید باانصاف و دقیق خودتان همین مصاحبه ی خودتان را دوباره مرور کنید.... به نظر من حافظ خوب فهمید که گفت... عالمی از نو بباید ساخت و از نو آدمی... و مارکس هم خوب فهمید که ریشه اصلی این پیچیدگی های اقتصاد بشری در خصوصی بودن مالکیت است و البته مارکس نمیخواست مثل حافظ باتغییر عالم وآدم مشکل را حل کند بلکه، مارکس میگفت همین بشر باید تحت دیکته و قواعد طبقه ی مولد یعنی همان طبقه ای زحمتکش که هرروز فقیر تر و ازجامعه پرت تر میشود و پرولتاریا میشود یعنی تحت دیکتاتوری پرولتاریا اجازه خصوصی بودن یاشدن مالکیت را نداد.... که البته مارکس 200 سال قبل بوده و امروز بخش بزرگی از تولید توسط سیستم‌های فنی ونه آدمها تولید میشوند و ازطرفی سرمایه وامکانات آدمهای مرفه و حاکم هرگز بنا ندارند درموسسه ای خیریه به آن افراد فقیر و دربه در روش سازماندهی و حکومت و الغای مالکیت و... آموزش دهند... امروز در سراسر جهان از دین ومذهب برای منحرف کردن اذهان طبقات رنجدیده استفاده میکنند.. از 6000 کانال ماهواره ای 2000 کانال مذاهب و اندیشه های توهم زای متعدد و مختلف را ترویج میکنند درحالیکه خود آن مومنین حتی سوراخ آفتابه خودشان راهم نمیتوانند درست کنند تاچه رسد به ماهواره و.... منظور اینکه آدمی مشکل آدمی است و این امری مادی و ساختاری دراین موجوداست و توهم بهشت مذاهب همانند توهم دیکتاتوری پرولتاریا ی مارکس فقط حکایت وناله های واقعی از این ابتذال زیستی ما موجودات 2 پاست که وقتی فقیریم به پولدارها فحش میدهیم و درعین حال هرروز تلاش میکنیم تا پولدار شویم... یعنی چیزی را آرزو میکنیم که تاوقتی آرزویمان محقق نشده همان را بافحاشی نفی میکنیم... من فکر میکنم باتوجه به رشد تکنولوژی‌های تولید همزمان باتکنولوژی های ارتباطی واطلاع رسانی که معدل آن ها میشود ثروت بیشتر بشری هم ازنظر مادی وهم ازنظر آگاهی واطلاعات، این راه حل اصلی است چون بشر وقتی آگاه تر باشد جنگ نمیکند و امروز دنیارا جنگ افروزان برای کسب ثروت به اینجا کشانده اند اما همین آگاهی مردمان باعث شده که آقای زیلنسکی ماهیانه 2600 دلار و گاها یورو دستمزد بدهد برای استخدام جنگجو ویا ایجاد امثال داعش و طالبان و... همه وهمه برای ایجاد جنگ است و اگر مردمان آگاه وارد اینگونه جنگهای ناشی از کسب سود توسط تولید کنندگان اسلحه نشوند جهان دچار تحولی درتولید تکنولوژیک مایحتاج واقعی خود میشود و آرام آرام عدد ماجراجویان ثروتمند کمتر میشود و نخواهند توانست گله های انسانی را به مسلخ های تجاوزوجنایت وکشتار روانه کنند.... نمونه اش خودکشی خلبان آمریکایی جلو سفارت اسرائیل در امریکا.... و... و.... و....
این هذیان ها که میگویید قبل از شما خیلی ها گفتند و همه در زیر گل مدفون شدند(بجز لنین)
چرا به جایی نرسیده جناب پرولتاریا؟