شهر - از زنده یاد فریدون مشیری

Sdílet
Vložit
  • čas přidán 10. 09. 2024
  • شهر
    اين صبح تابناك اهورايي
    نوباوه‌ی « طراوت» و « لبخند» است
    ‌اين بامداد پاك بهشت‌آسا
    آيينه‌ی جمال خدواند است
    پيروزه‌گون سپهر درخشانش
    چون آسمان آخر اسفند است
    آن گونه شسته رفته كه از اين دور
    پيدا در آن شكوه دماوند است
    مهري كه از نسيم رسد بر گل
    همتاي مهر مادر و فرزند است
    گويي كه تار و پود طبيعت نيز
    از لطف اين مشاهده خرسند است
    آيا نسيم روح مسيحا نيست
    كز ذره ذره‌ی زندگي آكنده است؟
    دردا كه با برآمدن خورشيد
    ديگر نه آن صفاي خوش‌آيند است
    ديگر نه اين تبسم شيرين است
    ديگر نه اين ترنم دلبند است
    روز است و گرم‌تاز دغلباران
    در عرصه‌ی تقلب و ترفند است
    روز است و هاي و هوي رياكاران
    هنگامه‌ی چه برد و چه بردند است
    بازار چند و چون چپاول‌ ها
    تا خون‌بهاي جان بشر چند است؟
    بس گونه‌گون فريب، كه ايمان است
    ‌بس گونه‌گون دروغ، كه سوگند است
    غارتگري به باديه اين سان نيست
    نه، نه، كه اين و آن نه همانند است
    تا شب همين بساط فراگير است
    فردا همين روال فزاينده است
    آه آن طلوع روشن زيبا را
    با اين غروب تيره چه پيوند است
    اين صبح و شام مي‌گذرد بر ما
    اما بلاي جان خردمند است
    فریدون مشیری

Komentáře • 5

  • @user-jv7wk6km1h
    @user-jv7wk6km1h Před 2 měsíci

    اگر بتوان برای تحقق شعر نو مثالی آورد آدم اتوماتیک یاد فریدون مشیری و مهدی اخوان ثالث می افتد

    • @PersianPoetry9
      @PersianPoetry9  Před 2 měsíci

      @@user-jv7wk6km1h من هم با شما موافقم دوست محترم