![شعر و زندگانی](/img/default-banner.jpg)
- 117
- 1 035 015
شعر و زندگانی
Austria
Registrace 9. 01. 2021
درود به همه شما عزیزان . در این کانال سعی بر آن شده که مجموعه اشعار شاعران پارسی زبان مخصوصا آن دسته از شعرهایی که در جامعه کمتر معرفی شده اند گردآوری شود .اشعاری که به دلیل دارا بودن واژه های هزل و الفاظ رکیک هیچگاه معرفی نشده اند .متاسفانه برای ما ذهنیتی ساخته اند که اکثر ما گمان میکنیم شاعران بزرگ همه انسانهایی پاک و مومن و خداشناس بودند ،در حالی که متاسفانه اکثر این شاعران همجنسباز و یا بچه باز بودند و از این کار خود در اشعارشان با افتخار سخن گفتند .در انجام این کار نیازمند یاری شما هستیم لایک کردن شما کمک بسیار بزرگی در این راستا می باشد .
عارف نامه ایرج میرزا بخش اول ، مثبت هجده
شنیدم من که عارف جانم آمد
رفیقِ سابقِ طهرانم آمد
شدم خوشوقت و جانی تازه کردم
نشاط و وَجدِ بیاندازه کردم
به نوکرها سپردم تا بدانند
که گر عارف رسد از در نرانند
نگویند این جَنابِ مولوی کیست
فُلانی با چنین شخص آشنا نیست
نهادم در اطاقش تختِ خوابی
چراغی، حوله ای، صابونی، آبی
عرقهایی که با دقّت کشیدم
به دستِ خود دَرونِ گنجه چیدم
مهیّا کردمش قِرطاس و خامه
برایِ رفتنِ حمّام جامه
فراوان جوجه و تیهو خریدم
دوتایی احتیاطاً سر بریدم
نشستم منتظر کز در در آید
ز دیدارش مرا شادان نماید
نمیدانستم ای نامردِ کونی
که منزل میکنی در باغِ خونی
نمیجویی نشانِ دوستانت
نمیخواهی که کس جوید نشانت
و گر گاهی به شهر آیی ز منزل
نبینم جایِ پایت نیز در گِل
بری با خود نشانِ جایِ پا را
کنی تقلید مرغانِ هوا را
برو عارف که واقع حرفِ مفتی
مگر بَختی که روی از من نهفتی
مگر یاد آمد از سی سال پیشت
که بر عارض نبود آثارِ ریشت
مگر از منزلِ خود قهر کردی
که منزل در کنارِ شهر کردی
مگر در باغ یک منظور داری
نشانِ نرگسِ مخمور داری
مگر نسرین تنی داری در آغوش
که کردی صحبتِ ما را فراموش
مگر با سروِ قدّان آرمیدی
که پیوند از تُهی دستان بریدی
چرا در پرده میگویم سخن را
چرا بر زنده میپوشم کفن را
بگویم صاف و پاک و پوست کنده
که علت چیست میترسی ز بنده
ترا من میشناسم بهتر از خویش
ترا من آوریدستم به این ریش
خبر دارم ز اعماقِ خیالت
به من یک ذرّه مخفی نیست حالت
تو از کونهای گرد لاله زاری
یکی را این سفر همراه داری
کنار رستورانِ قُلّا نمودی
ز کونکنهای تهران در ربودی
به کونکنها زدی کیر از زرنگی
نهادی جمله را زیر از زرنگی
چو آن گربه که دُنبه از سرِ شام
همی وَر دارد و ورمالد از بام
کنون ترسی که گر سوی من آیی
کنی با من چو سابق آشنایی
مَنَت آن دنبه از دندان بگیرم
خیالت غیر از اینه من بمیرم؟
توی میخواهی بگویی دیر جوشی
به من هم هیزمِ تر میفروشی
تو ما را بسکه صاف و ساده دانی
فلان کون را برادرزاده خوانی
چرا هر جا که یک بی ریش باشد
تو را فیالفور قوم و خویش باشد
چرا در رویِ یک خویشِ تو مو نیست
چرا هر کس که خویش تست کونیست
برو عارف که اینجا خبط کردی
مر این اندیشه را بی ربط کردی
برو عارف که ایرج پاک بازست
از این کونها و کسها بی نیاز است
من ار صیّاد باشم صید کم نیست
همانا حاجتِ صیدِ حرم نیست
شکارِ من در اتلالِ بلندست
نه عبدی کاهویِ سر در کمندست
دُرُستَست اینکه طفلان گیج و گولند
سفیه و ساده و سهلالقبولند
توان با یک تبسّم گولشان زد
گهی با پول و گه بیپولشان زد
ولی من جانِ عارف غیر آنم
که نامردی کنم با دوستانم
تو یک کون آری از فرسنگها راه
من آن را قُر زنم؟ اَستَغفِرُالله
برو مردِ عزیز این سوءظن چیست
جنونست اینکه داری سوءظن نیست
من ار چشمم بدین غایت بُوَد شور
همانا سازدش چشمآفرین کور
اگر میآمد او در خانۀ من
معزَّز بود چون دردانۀ من
بود مهمان همیشه دلخوش اینجا
نباشد مسجدِ مهمان کُش اینجا
من و با دوستان نا دوستداری؟
تو مخلص را از این دونان شماری؟
تو حقداری که گیرد خشمت از من
که ترسیده از اوّل چشمت از من
نمیدانی که ایرج پیر گشته است
اگر چیزی ازو دیدی گذشته است
گرفتم کون کنم، من حالتم کو
برای کوه کندن آلتم کو
اگر کون زیرِ دست و پا بریزد
به جانِ تو که کیرم برنخیزد
بسانِ جوجۀ از بیضه جَسته
شود سر تا نموده راست خَسته
دوباره گردنش بر سینه چسبد
نهد سر رویِ بال خویش و خُسبَد
اگر گاهی نگیرد بولِ پیشم
نیاید یادی از احلیل خویشم
پس از پروازِ بازِ تیز چنگم
به کف یک تسمه باشد با دوزنگم
چنان چسبیده احلیلم به خایه
که طفلِ مُنفَطِم بر ثَدیِ دایه
مرا کون فیالمثل چاهِ خرابی
کنارش دلوی و کوته طنابی
#شعر_فارسی
#عارفنامه
#ایرج_میرزا
رفیقِ سابقِ طهرانم آمد
شدم خوشوقت و جانی تازه کردم
نشاط و وَجدِ بیاندازه کردم
به نوکرها سپردم تا بدانند
که گر عارف رسد از در نرانند
نگویند این جَنابِ مولوی کیست
فُلانی با چنین شخص آشنا نیست
نهادم در اطاقش تختِ خوابی
چراغی، حوله ای، صابونی، آبی
عرقهایی که با دقّت کشیدم
به دستِ خود دَرونِ گنجه چیدم
مهیّا کردمش قِرطاس و خامه
برایِ رفتنِ حمّام جامه
فراوان جوجه و تیهو خریدم
دوتایی احتیاطاً سر بریدم
نشستم منتظر کز در در آید
ز دیدارش مرا شادان نماید
نمیدانستم ای نامردِ کونی
که منزل میکنی در باغِ خونی
نمیجویی نشانِ دوستانت
نمیخواهی که کس جوید نشانت
و گر گاهی به شهر آیی ز منزل
نبینم جایِ پایت نیز در گِل
بری با خود نشانِ جایِ پا را
کنی تقلید مرغانِ هوا را
برو عارف که واقع حرفِ مفتی
مگر بَختی که روی از من نهفتی
مگر یاد آمد از سی سال پیشت
که بر عارض نبود آثارِ ریشت
مگر از منزلِ خود قهر کردی
که منزل در کنارِ شهر کردی
مگر در باغ یک منظور داری
نشانِ نرگسِ مخمور داری
مگر نسرین تنی داری در آغوش
که کردی صحبتِ ما را فراموش
مگر با سروِ قدّان آرمیدی
که پیوند از تُهی دستان بریدی
چرا در پرده میگویم سخن را
چرا بر زنده میپوشم کفن را
بگویم صاف و پاک و پوست کنده
که علت چیست میترسی ز بنده
ترا من میشناسم بهتر از خویش
ترا من آوریدستم به این ریش
خبر دارم ز اعماقِ خیالت
به من یک ذرّه مخفی نیست حالت
تو از کونهای گرد لاله زاری
یکی را این سفر همراه داری
کنار رستورانِ قُلّا نمودی
ز کونکنهای تهران در ربودی
به کونکنها زدی کیر از زرنگی
نهادی جمله را زیر از زرنگی
چو آن گربه که دُنبه از سرِ شام
همی وَر دارد و ورمالد از بام
کنون ترسی که گر سوی من آیی
کنی با من چو سابق آشنایی
مَنَت آن دنبه از دندان بگیرم
خیالت غیر از اینه من بمیرم؟
توی میخواهی بگویی دیر جوشی
به من هم هیزمِ تر میفروشی
تو ما را بسکه صاف و ساده دانی
فلان کون را برادرزاده خوانی
چرا هر جا که یک بی ریش باشد
تو را فیالفور قوم و خویش باشد
چرا در رویِ یک خویشِ تو مو نیست
چرا هر کس که خویش تست کونیست
برو عارف که اینجا خبط کردی
مر این اندیشه را بی ربط کردی
برو عارف که ایرج پاک بازست
از این کونها و کسها بی نیاز است
من ار صیّاد باشم صید کم نیست
همانا حاجتِ صیدِ حرم نیست
شکارِ من در اتلالِ بلندست
نه عبدی کاهویِ سر در کمندست
دُرُستَست اینکه طفلان گیج و گولند
سفیه و ساده و سهلالقبولند
توان با یک تبسّم گولشان زد
گهی با پول و گه بیپولشان زد
ولی من جانِ عارف غیر آنم
که نامردی کنم با دوستانم
تو یک کون آری از فرسنگها راه
من آن را قُر زنم؟ اَستَغفِرُالله
برو مردِ عزیز این سوءظن چیست
جنونست اینکه داری سوءظن نیست
من ار چشمم بدین غایت بُوَد شور
همانا سازدش چشمآفرین کور
اگر میآمد او در خانۀ من
معزَّز بود چون دردانۀ من
بود مهمان همیشه دلخوش اینجا
نباشد مسجدِ مهمان کُش اینجا
من و با دوستان نا دوستداری؟
تو مخلص را از این دونان شماری؟
تو حقداری که گیرد خشمت از من
که ترسیده از اوّل چشمت از من
نمیدانی که ایرج پیر گشته است
اگر چیزی ازو دیدی گذشته است
گرفتم کون کنم، من حالتم کو
برای کوه کندن آلتم کو
اگر کون زیرِ دست و پا بریزد
به جانِ تو که کیرم برنخیزد
بسانِ جوجۀ از بیضه جَسته
شود سر تا نموده راست خَسته
دوباره گردنش بر سینه چسبد
نهد سر رویِ بال خویش و خُسبَد
اگر گاهی نگیرد بولِ پیشم
نیاید یادی از احلیل خویشم
پس از پروازِ بازِ تیز چنگم
به کف یک تسمه باشد با دوزنگم
چنان چسبیده احلیلم به خایه
که طفلِ مُنفَطِم بر ثَدیِ دایه
مرا کون فیالمثل چاهِ خرابی
کنارش دلوی و کوته طنابی
#شعر_فارسی
#عارفنامه
#ایرج_میرزا
zhlédnutí: 1 583
Video
شعر جنجالی و ممنوعه ایرج میرزا مثبت هجده ، در رابطه با حجاب و بچه بازی
zhlédnutí 6KPřed 6 měsíci
بدینجا چون رسید اشعارِ خالص پریشان شد همه افکارِ مخلص که یا رب بچّهبازی خود چه کارست که بر وی عارف و عامی دُچارست چرا این رسم جز در مُلکِ ما نیست وگر باشد بدینسان بَرمَلا نیست اروپایی بدان گردن فرازی نداند راه و رسم بچّه بازی چو باشد مُلکِ ایران محشرِ خر خرِ نر میسِپوزَد بر خرِ نر شنید این نکته را دارایِ هوشی برآورد از درونِ دل خروشی که تا این قوم در بندِ حجابند گرفتارِ همین شَیءِ عِجابَند حج...
حکایت چهل رند اصفهانی و مرد لرستانی، از ملا احمد نراقی ،مثنوی طاقدیس.👇👇👇👇👇👇👇👇👇
zhlédnutí 1,9KPřed rokem
عزیزان گرامی با توجه به نام بردن از لر "هیچگاه قصد و نیت توهین و اهانت به شخصی یا قومی نبوده و نخواهد بود لطفا سوء برداشت نفرمایید " تمام انسانها یکسان و همه قابل احترام می باشند. از لرستان یک لری زفت کلان نوبتی آمد به شهر اصفهان کشک و پشم و میش و گاو آورده بود تا کند سوداگری از بهر سود برد آنها را به میدان و فروخت زر گرفت و کرد در همیان و دوخت بست همیان بر میان و بر ازار زد گره ها بر سر هم بی ...
نصیحت جناب ایرج میرزا خان به جوانان مجرد .
zhlédnutí 4KPřed rokem
زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر من گرفتم تو نگیر چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر من گرفتم تو نگیر بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر یاد آن روز بخیر زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر من گرفتم تو نگیر یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم تک و تنها بودم زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر من گرفتم تو نگیر بودم آن روز من از طایفه دُرد کشان بودم از جمع خوشان خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر من گرفتم ...
میرزاده عشقی ، بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید
zhlédnutí 3KPřed rokem
میرزاده عشقی ، بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد.سیف فرغانی
zhlédnutí 1,9KPřed rokem
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد.سیف فرغانی
انتقاد گزنده میرزاده عشقی به دولت.شخص رئیس دولت ما، مظهر خر است نبود به جز خر، آری قائم مقام خر
zhlédnutí 2,4KPřed rokem
انتقاد گزنده میرزاده عشقی به دولت.شخص رئیس دولت ما، مظهر خر است نبود به جز خر، آری قائم مقام خر
حکایت زن قاضی ری و شوهر لواط کار و پسر خر گا
zhlédnutí 12KPřed rokem
حکایت زن قاضی ری و شوهر لواط کار و پسر خر گا
تجاوز مرد شهوتی به ماده شتری به شیوه ای بسیار عجیب و باورنکردی🤯🤯
zhlédnutí 1,9KPřed rokem
تجاوز مرد شهوتی به ماده شتری به شیوه ای بسیار عجیب و باورنکردی🤯🤯
شعر طنز عارف قزوینی .حکایت سلمانیی که کله بینوا را زخمی کرد.
zhlédnutí 566Před rokem
شعر طنز عارف قزوینی .حکایت سلمانیی که کله بینوا را زخمی کرد.
صد سال پیش ایرج میرزا برای امروز ما گفته است.بعد از شنیدن یک درود بر روح ایرج بفرست
zhlédnutí 2,8KPřed rokem
صد سال پیش ایرج میرزا برای امروز ما گفته است.بعد از شنیدن یک درود بر روح ایرج بفرست
دو حکایت جذاب ( لطفا توضیحات را بخوانید )
zhlédnutí 2,1KPřed 2 lety
دو حکایت جذاب ( لطفا توضیحات را بخوانید )
حکایت پیرمردی که جوانی را از چوبه دار فراری داد
zhlédnutí 329Před 2 lety
حکایت پیرمردی که جوانی را از چوبه دار فراری داد
حکایت مردی که شلوارش را در آورد و در سرش بست.جامی
zhlédnutí 295Před 2 lety
حکایت مردی که شلوارش را در آورد و در سرش بست.جامی
زنان را کتک بزنید اگر از خانه بیرون رفتند.
zhlédnutí 661Před 2 lety
زنان را کتک بزنید اگر از خانه بیرون رفتند.
( شهید چیز خر).شعر جنجالی و ممنوعه مولانا .لطفا جنبه داشته باشید.
zhlédnutí 46KPřed 2 lety
( شهید چیز خر).شعر جنجالی و ممنوعه مولانا .لطفا جنبه داشته باشید.
متاسفانه حافظ شیرازی هم بچه باز بوده .
zhlédnutí 2,4KPřed 2 lety
متاسفانه حافظ شیرازی هم بچه باز بوده .
حکایت پادشاه آلت خفته و پهلوان و کنیز موصلی .مثبت هجده
zhlédnutí 14KPřed 2 lety
حکایت پادشاه آلت خفته و پهلوان و کنیز موصلی .مثبت هجده
غزل شماره ۱۸ از ویلیام شکسپیر یکی از مشهورترین شعرهای انگلیسی
zhlédnutí 904Před 2 lety
غزل شماره ۱۸ از ویلیام شکسپیر یکی از مشهورترین شعرهای انگلیسی
لطفا جنبه داشته باشید ، تقدیم به خشک مغزها ،دیدگاه ایرج میرزا در صد سال قبل نسبت به حجاب. مثبت هجده
zhlédnutí 464KPřed 2 lety
لطفا جنبه داشته باشید ، تقدیم به خشک مغزها ،دیدگاه ایرج میرزا در صد سال قبل نسبت به حجاب. مثبت هجده
حکایت مثبت هجده قاضی متجاوز بچه باز همدان که دستش رو می شود
zhlédnutí 1,3KPřed 2 lety
حکایت مثبت هجده قاضی متجاوز بچه باز همدان که دستش رو می شود
به عنوان مارکسیست افتخار میکنم ،که استادی چون میرزاده عشقی دارم
خوب بید
مرگ بد با بد فضاحت ای پسر /تو شهیدی دیده ای از ...ر خر،حکایت یه سریاست که بهشون میگن شهید، طرف داشتیم رفته بود قضای حاجت زیر پاش خالی شده بود و غرق شده بود الان خونواده اش شدن خونواده شهید مثل زالو خون مردم روستا رو کردن تو شیشه.
درود بر شما و تمام فارسی زبانان ❤❤❤
منظور میرزاده عشقی روانشاد از آن دهستانی بی مردک تحمیلی لر ...چه کسی هست ؟
درود به شما :، میرزا یدالله خان دهستانی
شنونگان و بینندگان گرامی ، در ادبیات فارسی هزل و هزلیات جایگاهی رفیع دارد که با توجه به موضوعات اجتماعی از سوی سرایندگان و شعرای فارسی زبان همچون سعدی و مولانا و عارف قزوینی و ایرج میرزا خلق گردیده و هدف آن در ظاهر همچون چوک و مضحکه است اما در باطن پیامی روشنگر دارد که بایستی به دیده تفکر عمیق بدان نگریست. والسلام علی از کابل
زنده باشی استاد..عالی بود👏
زنده باشی استاد...عالی بود..👏
ازجاش یعنی از بیخ، از اساس
خیلی زیبا و تاثیرگذار بود 😐😐😂😂
درود، بخش دوم را کی میزارید؟
توی برج بعدی
ایران= زندان گسترده..زندان بانهای بسیجی مادرقهبه
ایران= عقبگانده .کره شمالی.خرافاتی..
پس کجایی پسرخوب کم پیدایی😂
ایرج میرزا مثل میرزاده عشقی ، عارف ذقزوینی از شاعران مشروطه خواه اشعارش درحمایت از حجاب اختیاری ، علیه خرافات مذهبی و دیکتاتوری در زمان رضا شاه : در حمایت از حجاب اختیاری : در ان ایام که صاف ساده بودم دم کریاس در ایستاده بودم زنی بگذشت انجا با خش و ش مرا غرقالنسا امد به جنبش ------- دو دست او سخت در پیچه اش (که چادر را نگه دارد) بود، دودست بنده در. ماهیچه اش بود ****** در رابطه با بچه بازی: تو طمع ک-و-س نمیدانی چه جور است، وگرنه تف کنی بر هرچه ک-و-ن است در را بطه با دیکتاتوری رضا شاه : بعداز این بر وطن و بوم ورش باید رید به چنین دولت و بر کر فرش باید رید صاحب ملت ایران اگر این بی پدر است از نوک پا تا فرق سرش باید رید ******* در رابطه با مذهب و خرافات : لب اب و می ناب و دلبر نیکو سرشت، ای به پخمم که نرفتم به بهشت &&&&&& انانکه به فرق خویش شمشیر زندند بر سینه و پشت خویش رنجیر زندند، در روز جزا بیکدیگر میگویند، اینجا خبری نیست بما گیر زدند ******
قوما کجای کم پیدای خیلی وقت نیستی
گرفتار زندگی
درود بر شما روح ایرج میرزا شاد
ایرج میرزا شعرهایش مسایل اجتماعی (حجاب یا خرافات مذهبی) یا سیاسی در رابطه با دیکتاتوری است ولی من متوجه این همجنسگرایی یا لواط نشدم که چه پیغامی دارد!!!
ایرج میرزا : لب اب و می ناب و دلبر نیکو سرشت، ای به پخمم که نرفتم به بهشت ****** انانکه به فرق خویش شمشیر زدند بر سینه و پشت خویش رنجیر زدند، در روز جزا بیکدیگر میگویند، اینجا خبری نیست بما گیر زدند ******
thanks
ایرج میرزا .سعدی زمان خودش بوده . مایه افتخار ادبیات این سرزمین هستش
thanks
درودبرمردم فهیم تاجیکستان ❤
سپاسگزارم 🌹🌹🌹
همه ری استارتی ها🤩🤡❤️❤️❤️❤️❤️
خیلی زیاده گویی می کنید
دزدوارد شد😅😅😅😅
تعریف زیبایی از قله ی حماقت
در برابر غزلیات حافظ بزرگ بچه گانه به نظر میاد شاید مشکل ترجمه باشه !!!
هریک جایگاه خود را در ادبیات دارند ، شاید اگر حافظ زبانش فارسی نمی بود و انگلیسی می بود اشعارش به این زیبایی نمی بود و یا شکسپیر زبانش فارسی میبود جوری دیگری از دیوان شکسپیر وجود می داشت ، بهر حال زبان و قالبهای زبانی در اندیشه و گفتار نقش مهمی دارد .
Ok
درود
Very good🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉
Very amusing
واقعا عالی اجرا کردی عزیز برادر
توفیقی. شد.
درود به شما دوست عزیز ❤❤بسیار عالی و روان خواندی و تحلیل کردی
ازینور کس میداده ازونور حجابشم سفت گرفته بوده😂
چه خوش گفته ان شاعر نیکو نام و چه زیبا می نوازد این ساز دل هر رهگذر ی می گدازد بر این حوض ، درودتان باد 📜🫶
به به .سپاس فراوان از این تحفه شیرین. موفق و موید باشید.
Perfect ❤❤❤❤❤👍👍👍👍👍👍
Perfect ❤❤❤❤❤ 👍👍👍👍👍
شعر رو چرا کامل ننوشتی توی توضیحات؟کاملش رو کجا میشه پیدا کرد همانطور که خوندی
جا نمیشد ، میزان گنجانیدن محدود هست ،
این شعر دقیقا بیان حال اخوند های امروز هست که امدند و فکر کردند حاکم بودن و ریاست بر یک کشور به این راحتی هست ولی نمیدونستند که اخرش چون خودشون را هم پاره میکنند😂
تفاسیر زیادی از اشعار این شخصیت بزرگ ادبی شده ولی من که از این تفسیر شما خیلی لذت بردم . گر چه همسرم میگوید که مدتهاست که شما را دنبال میکند و سالهاست در پی آدرس شماست ولی چرایش نمیدانم و باید که از خود ایرج میرزا بپرسم .
در واقع به زبان مردم کوی برزن همه فهم نقد کرد شاید مردم نادان بفهمند😊